به راستی که چه سخت است خندان نگه داشتن لبها در زمان گریستن قلب و تظاهر به خوشحال بودن در اوج غمگینی و چه دشوار و طاقت فر ساست گذراندن روزهایبی کسی و بی یاوری در حالی که تظاهرمی کنی هیچ چیز برایت مهم نیست و چه زیباست در خلوت و تنهایی شب به حال خودگریستن و باز هم نفرین به تو ای سرنوشت
کاش دستانم آنقدر قدرت داشت که دستان بی رحم تو را قطع کنم تا بیش از این نتوانی دفتر زندگانی ام راورق بزنی و مرا بیش از این با غم و غصه آشنا کنی .نفرین به تو ای سرنوشت
من زبخت سیاه اشکی چکیده به راهم سوزم از آتش آهم نفرین بر این زندگی
در کویر حیاتم با بار سنگین این غم آواره ای بی بناهم چه کنم
زندگی ای زندگی ای همه افسردگی تویی کابوس غم امده به خوابم
دل سزای محبت بیند دورویی و محنت یارب چه بود گناهم نفرین بر این زندگی
ای خدا ای آسمان ای تمام کهکشان سیرم از زندگی از این بی هودگی نفرین بر این زندگی
نظرات شما عزیزان: