گاهی وقت ها قلم هم برای تو ناز می کند و دیگر برای رساندن
گله هایت قاصدی را نمی یابی و آن گاه است که چشمانت را
گواهی بر بی وفایی قلم میکنی و شاید هم دلت و شاید هم
بی وفایی روزگار !
چشمانم ببارید ! که روزگار ٬ روزگار بی وفایی است و من چه کودکانه
قلم را بهانه میکنم . من در راه گلایه هایم هیچگاه از هیچ گله داری
کم نمی آورم ! دلکده ی من فقط گله میکند ... چون روزگار٬روزگار گله
است .من از آسمان گله میکنم ٬ از زمین و زمان گله میکنم و بگذارید
در یک جمله خیلی صریح بگویم من از همه گله میکنم و از تو ...
من از من زیاد گله میکنم ٬ میگویی چرا ؟!
- به خاطر این همه گلایه که دارم از من گله میکنم !
دلم ٬ دلی گله دار است .
روزگار! به گوش باش ... من روزی در دادگاه هستی از تو شکایت
میکنم ... !!!
نظرات شما عزیزان: