با مداد سبز خطي بر كمر تو كشيدم
تا نتواني پروانه اي شوي
و از دستانم بگريزي…..
--------------------------------
عشق را دفتري نيست
بزركترين عاشقان دنيا
خواندن نمي دانستند.
-----------------------------
وقتي عاشقم
درختان همه
پا برهنه از برابرم مي دوند…..
--------------------------
عشق تو هجوم شمشيري بود بر تن من
سپاهي تازنده
نخستين گام بر جاده ديوانگي!!!!!!!
------------------------
گزيده اي از(دوازده گل سرخ بر موهاي بلقيس)
3
ميدانستم او كشته خواهد شد
زيرا چمانش چون دو رود ياقوت روشن بود
و گيسوانش چون شبهاي بغداد
بلند
اين سرزمين
اين همه سبزي را
نقش هزاران نخل را
در چمشهاي بلقيس
تاب نياورد
8
هميشه احساس مي كردم در حال افتن است
در چمشهايش همواره بادبانهايي بود
آماده عزيمت
و بر پلك هايش هواپيمايي
در حال اوج گيري..
10
وقتي زني زيبا مي ميرد
زمين تعادل خود را از دست مي دهد
ماه صد سال عزاي عمومي اعلام مي كند
و شعر بيكار مي شود
12
اين زن نبايد بيشتر مي زيست
خود نيز اين را نمي خواست
او چون شعله شمع بود و فانوس
و چون لحظه اي شاعرانه
كه پيش از آخرين سطر
به انفجار مي رسد…
----------------------------
من درخت آتشم، پيامدار آرزو،
سخن گوي پنجاه ميليون عاشق.
اندوه گساران در آغوش من آرام مي گيرند
گاه برايشان كبوتري مي سازم
و گاه بوته ياسي.
دوستان
من زخي هستم كه هرگز
سلطه خنجر را نپذيرفت!
------------------
در بندر آبي چشمانت
باران رنگ هاي آهنگين مي وزد
خورشيد و بادبان هاي خيره كننده
سفر خود را در بي نهايت تصوير مي كنند
در بندر آبي چشمانت
پنجره ايست
گشوده به دريا
پرندگاني در دور دست
به جستوي سرزمين هاي به دنيا نيامده
در بندر آبي چشمانت
سنگها سر شار ازآاواي شبانه اند
در كتاب بسته چمشانت
چه كسي هزار شعر پتهان كرده؟
اي كاش ، اي كاش دريا نوردي بودم
اي كاش قايقي داشتم
تا هر شامگاه در بندر آبي چشمانت
بادبان بر افرازم.
نظرات شما عزیزان: