ديگر كسي نمانده و تنها تو با مني
رفتند از برم همه،اما تو با مني
بار سفر به مقصد خورشيد بسته ام
اين سايه است در پي من،يا تو با مني؟!
در اين كوير تشنه ي* سيراب از عطش
...با سينه اي به وسعت دريا تو با مني
سمت خداست عقربه ي چشم هاي تو
ديگر چه جاي قبله نما تا تو با مني
امشب ز كوچه مي گذرم بي هراس تيغ
مي دانم اي قلندر شب ها تو با مني
با من بمان كه در دل اين دشت پر هراس
تنها تر از خدايم و تنها تو با مني
نظرات شما عزیزان: