من در کشور جنگ و غارت و قحطی و گرسنگی بدنیا آمده ام
اسباب بازی های کودکیم
همه از جنس فلزات سرد بود:
پوکه آر پی جی
فشنگ کلاشینکف
و آهن پاره های توپ و تانک
هر اهنگی که در دل شب
مرا با خود به خواب برد
صدای انفجاری بود
یا هق هق کودکی
و یا شیون زنی
-و ناله کودکان همیشه به همراه این دو صدا بود
-صدای آژیر خطر
-انفجار بمب
-رگبار ضد هوائی
-و همچنان آژیر خطر
-انفجار
-انفجار
-انفجار
و پایان حمله هوائی
که خود آغاز دیگری بود
برای حمله زمینی
-انفجار گلوله ها
-توپ ؛ کاتیوشا ؛خمپاره
و هی انفجار ؛انفجار ؛انفجار
-و خوابی در کنار 6000دسی بل صدا
صدا خوب است
چرا که سکوت را فراری میدهد
اما
همه صدا ها قشنگ نیست
صدای نسیم باغهای هرات زیباست
صدای قل قل هیرمند زیباست
صدای کبو تران قند هار زیباست
حتی صدای کلاغ هم زیباست
افسوس که صدا های امیخته با مرگ
همه این صداهای زیبا را خفه کرده اند
روزی ما دو باره این صدا های زیبا را خواهیم شنید
و انروز نزدیک است
روزی که صدای موسیقی تا صبح
کابل و قند هار و هرات را به رقص وا میدارد
و من آنروز را
تا صبح
در کوچه های کابل خواهم رقصید
نظرات شما عزیزان: