.
 

 
 

 
 
 

 
.
 
 

به وبلاگ بهترین ها خوش آمدید
ایمیل مدیر :

» شهريور 1390
» تير 1390
» خرداد 1390
» ارديبهشت 1390
» فروردين 1390
» اسفند 1389
» بهمن 1389
» دی 1389
» آذر 1389

» چت روم
» ترک یک گناه...خود ارضایی
» ****lip2lip****
» ****lip2lip****
» Just Download
» انبار عکس
» وبلاگ طرفداران جاستین بیبر
» طرفداران جاستین بیبر
» آموزش آهنگ سازی-میکس و مستر
» طلوع ترانه
» بهترین محصولات
» به یاری اهورا مزدا
» Live Music and Entertainment
» کیت اگزوز
» زنون قوی
» چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بهترین ها و جدیدترین ها و آدرس afshinzehtab.LoxBlog.com لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 13
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 15
بازدید ماه : 215
بازدید کل : 80743
تعداد مطالب : 1344
تعداد نظرات : 25
تعداد آنلاین : 1



این صفحه را به اشتراک بگذارید

RSS
 
نویسنده افشین  تاریخ ارسال شنبه 11 تير 1390 در ساعت 13:50

دخترم تاريخ را تکرار کرد
قصه ي ساسانيان را باز گفت

تا به خاطر بسپرد آن قصه را
چون به پايان آمد، از آغاز گفت

بر زبانش هم چو طوطي مي گذشت
آن چه با او گفته بود استاد او :

داستان اردشير بابکان
قصه ي نوشيروان و داد او

قصه اي از آن شکوه و فرّ او
کز فروغش چشم گردون خيره شد

زان جلال ايزدي کز جلوه اش
مهر و مه در چشم دشمن تيره شد

تا بدان جا کز گذشت روزگار
داستان خسروان از ياد رفت

تا بدان جا کز نهيب تندباد
خوشه هاي زر نشان بر باد رفت

اشک گرمي در دو چشمش حلقه بست
بر کلامش لرزه ي اندوه ريخت

تا نبينم در نگاهش يأس را
ديده اش از ديده ي من مي گريخت

گفت : ديدي با «زبان پاک» ما
کينه توزي هاي آن تازي چه کرد؟

گفتمش : «فردوسي» پاکيزه راي
ديدي اما در سخن سازي چه کرد؟

گفت : ديدي پتک شوم روزگار
«بارگاه تاجداران» را شکست ؟

گفتم اما اشک «خاقاني» چو لعل
تاج شد بر تارک «ايوان» نشست

گفت: از «پرويز» جز افسانه نيست
نيست باقي زان طلايي بوستان

گفتمش : با «سعدي» شيرين سخن
رو به سوي بوستان با دوستان

گفت : از چنگ «نکيسا» نغمه اي
از چه رو ديگر نمي آيد به گوش؟

گفتمش : با شعر «حافظ» نغمه ها
سر دهد در گوش پندارت سروش

گفت : در بنيان «استغناي» ما
آتشي فرهنگ سوز انگيختند

گفتم : اما سال ها بگذشت و باز
دست در دامان ما آويختند

لفظ تازي گوهري گر عرضه کرد
زادگاه گوهرش «درياي» ماست

در جهان ماه اي اگر تابنده شد
آفتابش «بوعلي سيناي» ماست

زيستن در خون ما آميزه بود
نيستي را، روح ما هرگز نديد

قُقنُسي* گر سوخت، از خاکسترش
قُقنُسي پر شورتر، آمد پديد

جسم ما «کوه» است، کوهي استوار
کوه را انديشه از کولاک نيست

روح ما «دريا» ست، دريايي عظيم
هيچ دريا را ز توفان باک نيست

آن همه سيلاب هاي خانه کَن
سوي دريا آمد و آرام شد

هر که در سر پخت سودايي ز نام
پيش ما «نام آوران» گمنام شد



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





 
.:: ::.
 
عناوین آخرین مطالب بلاگ من


 
 
 

  .:: Design By : Afshin Zehtab ::.