میسوزم شبها بر ، شمع رخ تو با سوز نهان
میسازم با این آتش دل خود با خواهش جان
تشنهای به راه سرابم به لب رسیده جان چو حبابم مستم و خرابم ......
فارغ از غمم چه بنشستی چرا دل مرا بشکستی همچو من تو مستی
مست از بادهام ، یا از آن نگه برتو عاشقم ، یا بر روی مه
من برتوعاشقم ، برتوعاشقم قلب من نشد شاد از عشق تو ، دادازعشق تو
نظرات شما عزیزان: