دل بنـــادانی بـــدادم در کـــــــف عیــــاره ای
دل گشـــایی ، جــان فزایی ، دلبــر خونخواره ای
دل فریبی ، جان ستانی ، کج سری،عشوه دهی
بی وفـایی ، پرجفایی ،کین کیشی ، خونخواره ای
خوش نوایی،خوش لقایی،خوش وصالی همچو ماه
مه رویی ، مه وشی ، مه چهره ای ، مه پاره ای
این دل سی پاره را صــد پاره باید ساختن
تا بود در دست هر مه پاره ای یک پاره ای
خرمن عمرم چو شمع از یک نگاه گرم سوخت
دیر صلحی ، زود خشمی ، ظالمی ،خون خواره ای
شکوه ها دارد نظـامی زان بت گل پیرهن
چون ندارد یادگــاری از روی او نظاره ای
نظرات شما عزیزان: