نویسنده افشین
تاریخ ارسال چهار شنبه 14 ارديبهشت 1390
در ساعت 23:52
بدينوسيله من رسماً از بزرگسالی استعفا می دهم
و مسئوليتهای يک کودک هشت ساله را قبول می کنم.
می خواهم به يک ساندويچ فروشی بروم
و فکر کنم که آنجا يک رستوران پنج ستاره است.
می خواهم فکر کنم شکلات از پول بهتر است،
چون می توانم آن را بخورم!
.
می خواهم به گذشته برگردم،
وقتی همه چيز ساده بود،
وقتی داشتم رنگها را،
جدول ضرب را و شعرهای کودکانه را
ياد می گرفتم،
وقتی نمی دانستم که چه چيزهايي نمی دانم
و هيچ اهميتی هم نمی دادم
نظرات شما عزیزان: